ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۵ ب.ظ

یک دقیقه تامل!

 

 

 

هیچوقت به تهش فک نکن

چون ممکنه برسی به غم!

ته زندگی به این قشنگی میرسی به مرگ!
ته یه روز خوب ممکنه برسی به یک شب پر از فکر و خیال
ته یک خاطره قشنگ ممکنه برسی به یک یادش بخیر...
از حس و حال الانت لذت ببر!
در لحظه زندگی کن
به تهش فکر نکن:)

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۴۵
لیلا هستم
پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ب.ظ

رومینا اشرفی؟ یارومیناهای اشرفی؟

من اصولا در مورد موضوعی که خیلی توی کشورمون بولد میشه حرف نمیزنم ، اونم به دو دلیل: یک اینکه اوووونقدر مطالب زیادی در موردش نوشته میشه و اونقدر در موردش اظهار نظر میکنن که ترجیح میدم در موردش حرف نزنم، و دومین دلیل هم بخاطر یه دسته از آدم هاست  که نظر مخالف دارن و‌تقریبا به زور فحش وبی فرهنگی هم که شده سعی میکنن بفهمونن حرفت نادرسته واونا فقط بلدن درست و غلط چیه و فقط اونا میتونن حرف حق رو بزنن!!!
اما ماجرای رومینا فرق میکنه، هر جا میری تقریبا بحث در مورد رومینا اشرفی هست و هرکی هر جور که دلش میخواد حکم میکنه و تک تکشونو قضاوت میکنه، برا همین گفتم یکم آبا که از آسیاب گذاشت این مطلب رو مینویسم تا تو وبلاگم موندگاربشه!
رومینا اشرفی کسی بود که عاشق شد و‌بدجوری بهای عاشقیش روپرداخت! بهای عشقش مساوی بود با مرگ!! کاری ندارم پسری که رومینا عاشقش شده بود چه شخصیتی داشت،چون رومینا عاشقش بوده و دید یه عاشق با دید ما خیلی فرق داره! ولی خب میخواستم بگم رومینا اشرفی توی کشور ما تنها نیست! هزاااااارااااان یا شاید میلیون ها رومینا اشرفی وجود دارن تو این کشور. رومینا فقط یه بار عاشق شد و یه بار هم کشته شد ولی رومیناهای دیگ با کشته شدن احساسشون با شکسته شدن قلبشون بارها مرگ رو تجربه کردن. 

یکی مثه خودمو براتون مثال میزنم، تو یه محیط فوق سنتی کوردواری بزرگ شدم. باید بگم حق عاشق شدن ندارم، حق آزادی ندارم، حق تصمیم گیری برای زندگی خودم ندارم، چرااا؟؟؟ چون ممکنه آبروی خونوادم رو ببرم!!! پس بهتره که عین یه آدم مفلوک بشینم سرجام و مثه مجسمه وایسم تا خونوادم برام تصمیم بگیرن. من تا الان بارهااااشده که بخاطر رفتار خونوادم آرزوی مرگ کردم، نه اینکه کاری بدی بکننااااا،نه!  همینکه میبینم حرف مردم و آبروشون از منوخواسته قلبیم مهمتره حس کردم مُردم! اینجا دخترا حق دوست پسر داشتن ندارن ولی برای پسراشون حتی یه دوست دخترداشتن کمه! پسر تانصفه شب بیرون بره هییییچ مشکلی نیست امادختر وقتی بره بیرون باید مادری، برادری پیشش باشه!!!!! دخترا حق خوش گذرونی با دوستاش رو ندارن،اما پسرا برنامه میچینن برن کیش یا بندرانزلی! اینجا دختر حق مخالفت نداره! حق حرف زدن نداره! باید سکوت کنه بایدخفه شه!
خیلیییی چیزای دیگه ای هست! ولی لپ کلامم این بود رومینا که رفت شماهایی که دلتون سوخت‌ و به پدرش فحش میدادید  و براش استوری میزاشتید برید یکم فکر کنید ببینید رفتارتون با دخترتون چطوریه؟؟! شما اگه تو اون شرایط گیر کنید چیکار میخوایید بکنید!!! 
حواستون به رومیناهای جامونده باشه لطفا:)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۳
لیلا هستم
پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

نامه سهراب سپهری به دوستش نازی

این نامه سهراب سپهر به دوستش نازی هست، خیلی دوسش دارم. امیدوارم که خوشتون بیاد

صدا هم کاری از گروه ادبی بوف تیل هست:) گوش کردنش خالی از لطف نیست!

 

 

نامه‌ی سهراب سپهری به دوستش نازی
تهران، 6 فروردین 1342

"تو آب روان باش و زمزمه کن من خواهم شنید"

نازی، دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید. در این روز ابری چه روشنم. همه رود های جهان به من می ریزد. به من که با هیچ پر می شوم. خاک، انباشته از زیبایی است. دیگر چشم های من جا ندارد، چشم های ما کوچک نیست. زیبایی کرانه ندارد...
به سایه‌ی تابستان بود که تو را دیدم و دیروز که نامه ات رسید هنوز شیار دیدنت روی زمین بود و تازه بود. در نیمروز شمیران از چه سخن می گفتیم؟ دستهای من از روشنی جهان پر بود و تو در سایه‌ی روشن روح خود، ایستاده بودی. گاه پرنده وار شگفت زده به جای خود می ماندی.
نازی، تو از آب بهتری. تو از ابر بهتری. تو به سپیده دم خواهی رسید. مبادا بلغزی. من دوست توام و دست تو را می گیرم. روان باش که پرندگان چنین اند و گیاهان چنین اند. چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. در زمانه ما نگاه کردن نیاموخته اند و درخت جز آرایش خانه نیست و هیچ کس گل‌های حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته، کسی در مهتاب راه نمی رود و از پرواز کلاغی، هشیار نمی شود و خدا را کنار نرده‌ی ایوان نمی بیند و ابدیت را در جام آب خوری نمی یابد.
در چشم ها شاخه نیست. در رگ ها آسمان نیست. در این زمانه درخت ها از مردمان خُرّم ترند. کوه ها از آرزوها بلند ترند. نی ها از اندیشه ها راست ترند. برف ها از دل‌ها سپیدترند.
خرده مگیر، روزی خواهد رسید که من بروم خانه‌ی همسایه را آب پاشی کنم و تو به کاج همسایه سلام کنی و سارها بر خوان ما بنشینند و مردمان مهربان تر از درخت شوند.
اینک رنجه مشو اگر در مغازه ها پای گل ها بهای آن را می نویسند و خروس را پیش از سپیده دم سر می برند و اسب را به گاری می بندند، خوراک مانده را به گدا می بخشند. چنین نخواهد ماند...
بر بلندای خود بالا رو و سپیده دم خود را چشم براه باش. جهان را نوازش کن. دریچه را بگشا. پیچک را ببین. بر روشنی بپیچ. از زباله ها رو مگردان که پاره‌ی حقیقت است. جوانه بزن...
لبریز شو تا سرشاری ات به هر سو رو کند. صدایی تو را می خواند. روانه شو. سرمشق خودت باش. با چشمان خودت ببین. با یافته خویش بزی. در خود فرو شو تا به دیگران نزدیک شوی. پیک خود باش. پیام خودت را بازگوی. میوه از باغ درون بچین. شاخه ها چنان بارور بینی که سبد ها آرزو کنی و زنبیل ترا گرانباری شاخه ای بس خواهد بود.
میان این روز ابری، من تو را صدا زدم. من ترا میان جهان صدا خواهم کرد و چشم براه صدایت خواهم ماند و در این دره‌ی تنهایی، تو آب روان باش و زمزمه کن. من خواهم شنید...

 

 

 

کاری از گروه ادبی بوف تیل
نامه‌ی سهراب به نازی
گویندگان:
سمیه حسینی
غریب گل صالحی نژاد
محمد امیر حسینی
مریم احمدی
تنظیم :اخگر

 

ظهرتون بخیر*_*

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۴۳
لیلا هستم
پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۵ ق.ظ

سیزده نکته برای داشتن یک زندگی خوب

 

 

 

 

 

سیزده نکته کوچیک ‌و بزرگی که میتونه به شما کمک کنه

 

1.هرگز با کسی که امیدواری روزی تغییر کند ازدواج نکن.

2. یادت باشد که هر سنی فرصت های تازه دارد.

3. حتی به شوخی کسی را احمق خطاب نکن.

4. یادت باشد وقتی کسی میگوید به من راست بگو ناراحت نمیشوم، راست نمیگوید.

5. یادت باشد بد شانسی هم مثل خوش شانسی طول نمیکشد.

6. هرگز به امید اینکه بعدها چندکیلو لاغر خواهی شد لباس تنگ نخر.

7. پیروزی و شکست را با متانت یکسان بپذیر.

8. وقتی واقعا به کسی علاقه داری به او بگو، گاهی بیشتر از یک بار فرصت پیش نمی آید.

9. هرگز قدرت نفوذ کسانی را که به زندگی ات راه داده ای دست کم نگیر.

10. گاهی میان گورستان عبور کن و نوشته های روی سنگ قبر هارا بخوان

11. برای دوستی که سالگردفوت عزیزش رسیده یک کارت به تو فکر میکنم بفرست.

12. از دندانت برای باز کردن چیزها استفاده نکن.

13. یادت باشد بهترین راه تربیت فرزندانت،بهتر کردن رابطه زناشوییت است.

 

 

 برگرفته از کتاب کوچک ترین وبزرگترین نکات زندگی

 

 

تمام رازهایت را
با سکوتِ شب در میان بگذار
برملا که نمی‌کند هیچ
آرامشی عجیب می‌بخشد.
شب رفیقی بـی ادعـاست...

شبتون بخیر🌙

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۳۵
لیلا هستم
چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۰ ق.ظ

سختی های امروز، خاطره های فردامونه!

نمیدونم تا حالا شده که یه روز بشینید و خاطره های قدیمیتون رو مرور کنید یا نه. مثلا اتفاقاتی که تو گذشته افتادن، سختی هایی که کشیدید، گریه هایی که کردید، اتفاقات خوبی که براتون افتاده بود و خنده های از ته دلی که زدید رو یک به یک مرور کردید یا نه؟! منم امروز که یکم سرم خالی شده بود ناخوداگاه یاد گذشته افتادم و تلخی ها و‌شادی هایی که تجربه کرده بودم رو مرور کردم! و به یه نتیجه ای که خیلی برام جالب بود رسیدم. بعضی اتفاقاتی که قبلا برام سخت گذشته بود و چقدر براش حرص خورده بودم و کلی سرش گریه کرده بودم رو بهشون فکر کردم و زدم زیر خنده!! با خودم گفتم دخترررر آخه این چی بود که سرش انقد خودتو اذیت کردی!!!؟ آخه مگه مرض داشتی که انقد اون مشکل کوچیک رو‌برای خودت گنُدش کردی!؟  اونقدراهم ارزش ندارن که بخاطرشون گریه کردی!!!

برای خودم که خیلی جالب بود! حالا نمیدونم من بزرگ شدم و این قضیه برام مهم نیست یا اونقدر بلاهای بزرگی سرم اومدن که این جلوش اندازه یه پشه هم نیست. ولی در کل خیلیییی از اتفاقات تلخ گذشته که ثانیه به ثانیه ش برام به سختی گذشته بودن حالا به خاطره تبدیل شدن. دیگه اذیتم نمیکنن  که هیچ حتی باعث میشن خنده ام هم بگیره. 

یکم بیشتر فکر کردم و گفتم لیلا ینی چند ماه دیگه یا چند سال دیگه مثه الان به مشکلاتی که حالا دارمشون میخندم؟ نکنه خودمو زیادی اذیت میکنم؟ نکنه واقعا این مشکلات ارزش این همه استرس کشیدنو نداشته باشه!؟ پس باید کاری کنم...

باید همیشه به خودم یادآورکنم که  هیچوقت هیچ آدم درد نکشیده ای تواین دنیا وجود نداره! همه به نوبه خود سهمی بردن، حالا یکی کم و یکی زیاد!  و اینکه هیچوقت سختی ها تموم نمیشن، این میادو یکی دیگه از راه میرسه! پس هیچوقت بیش از اندازه به خودت فشار نیار! هیچوقت خودتو اذیت نکن! هیچوقت فک نکن که زندگی به آخر رسیده! هیچوقت به خودت نگو آخه چرا باید اینهمه سختی بکشم

چون، سختی های امروز، خاطره های فردامونه :)

پس با جان و‌دل سختی هارو به دوش میکشم ^_^  هیچ چیز ارزش ناراحت کردن و عصبانی شدن مارو نداره( نگید چقد کلیشه ای و شعاری حرف میزنه!!! باور کنید تجربه شدن که میگم!)

 

+خیلیییی خیلییی فعالیتم کم شده، ولی سعی میکنم بیام. اگه توی وبلاگتون کامنت نمیزارم دلیلش نیست که دنبالتون نمیکنم، اتفاقا شمارو میخونم، اما به عنوان یه خواننده خاموش*_*

+دوستتون دارم ♥

+ شب آرومی داشته باشید با خواب های رنگارنگ

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۱۰
لیلا هستم
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

شادی؟ اصن چی هست؟؟

 

 

میدونی مشکل از کجا شروع شد رفیق؟
مشکل از اونجا شروع شد که از همه چی فرار کردیم، دوس نداشتیم سختی بکشیم! دوست نداشتیم با مشکلات دست وپنجه نرم کنیم! دوست نداشتیم زجر بکشیم، فقط دنبال شادی بودیم و برای پیدا کردن شادی کوله بار سفرمونو بستیم. کما اینکه اصلا نمیدونستیم شادی چی هست؟ چه شکلی هست؟ چطوری هست؟ بلکه فقط دنبالش بودیم. ره صد ساله رو میخواستیم یه شبه بریم! حتی دوس نداشتیم سختی هاش رو به جون بخریم! همه دوس داشتیم بالای قله باشیم، کسی مسیر صعودش رو نمیخواست! خیلی راحت طلب هستی! هر کدوم از ما شادیمون رو به یک چیز گره زدیم. یکی شادیش رو در گرو داشتن ماشین شاسی بلندمیبینه، یکی درگرو لباس های شیک و‌قشنگ، یکی در گرو‌ فلان کار میبینه. هرکدوم از ما تصورش از شادی فرق میکنه!!

شما شادیتون رو تو چی میبینید؟!

 

+عکسو خودم گرفتم ^_^

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۱
لیلا هستم