ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۵۸ ب.ظ

ماجرای همکاری

این روزا سرم خیلی شلوغ هست. همش دنبال کار جدیدم بودم. اگه نمیدونید کارم چیه باید بگم که من برای سایت ها و مجله های اینترنتی مطلب مینویسم! تقریبا یک هفته قبل،  بنابه دلایلی  از کار قبلیم استعفا دادم. و تا دو سه روز قبل درخواست استخدام یه سایتی رو دیدم! بهشون درخواست دادم و گفتم که ترجمه میکنم و خودم هم مطلب اختصاصی مینویسم. اونا هم گفتن لینک یکی از مطالبی که نوشتین رو برامون ارسال کنید!

تنها لینک دم دستم برای یه مقاله ای بود که حتی خیلی هول هولکی نوشته بودمش! براشون فرستادم و منتظر جوابشون موندم.

در کمال ناباوری میدونید چی بهم گفتن؟

گفتن هرچند که انگار این مقاله برای شما نیست ولی اگه شد باهاتون تماس خواهیم گرفت:/

چقدر اون لحظه دلم خواست هرچی ادب و احترام و شخصیت هست رو کنار بزارم و هرچی از دهنم دراومد بارشون کنم! اخه مثلا من مرض دارم مقاله ای که برام نیست رو براشون ارسال کنم؟! یعنی وقتی برای اونها مقاله نوشتم قلمم رو نخواهند دید؟!

سر این حرفشون خیلی اعصابم خورد شد! ولی بزور خودمو نگه داشتم و گفتم یعنی منظورتون اینه بنده به شما دروغ میگم!؟ 

بعد هم لینک سایتی که ترجمه کرده بودم و فایل وردش رو براشون ارسال کردم:|

از الان هم هی به خودم لعنت میفرستم که چرا بهشون درخواست دادم:/ با این طرز برخوردشون!!!!

+شما جای من بودید باهاشون همکاری میکردید؟!

 

#بخشی_از_اعصاب_خورد_کنی_های_روزانه

#روزانه_نویسی✍

 

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۳:۵۸
لیلا هستم
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۱۳ ب.ظ

دانلود اهنگ از عشق بگو_رضا بهرام

 

 

دلداده ی توأم، رؤیای هر شبی…●♪♫
عاشـق نمی شـــدم…●♪♫
عاشق شدم، ببین!●♪♫
رفتی از کنارم امّا، رفتنت پُر از معمّا… حیف…●♪♫
گفتمت از عشق و باور، گفتی از نگاهِ آخر! حیــف…●♪♫
راحت از این دل مرو، که جانم میرود●♪♫
هر کجا روانه شوم، صدایت می زنم…●♪♫
جانِ من رها به سوی تو شد ●♪♫
نگاهِ من، اسیرِ موی تو شد!●♪♫
دل به دریاها بزن…●♪♫
از عشق بگو، زیبای من!●♪♫
به هر کجا روی، کنار توأم…●♪♫


جانِ جانانم تویی!●♪♫
زیبــا تویی..! رؤیا تویــی..!●♪♫
قسم، به جانِ من قسم! نـــرو…●♪♫
چشمــانش، دار و ندارم بــود… دار و ندارم کـو؟●♪♫
من دل بستم، به آن که دلدارم بود… دلبرِ نازم کــو؟●
دل به دریاها بزن…●♪♫
از عشق بگو، زیبای من!●♪♫
به هر کجا روی، کنار توأم…●♪♫
جانِ جانانم تویی!●♪♫
زیبــا تویی..! رؤیا تویــی..!●♪♫
قسم، به جانِ من قسم! نـــرو…●♪♫

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

رضا بهرام از عشق بگو

 

 

عاشق این آهنگم:) انقد دوسش داشتم که نمیخواستم وبلاگم ابن اهنگو نداشته باشه. شاید این آهنگ رضا بهرام رو شنیده باشید. اگرم نشنیده بودید پیشنهاد میکنم گوش بدید، فوق العاده س:)

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۳
لیلا هستم
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ق.ظ

عادت....

عادت

ناجوان مردانه ترین بیماریست، زیرا هر بد اقبالی را به ما می قبولاند، هردردی را و هر مرگی را.

در اثر عادت، در کنار افراد نفرت انگیز زندگی می کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می دهیم، بی عدالتی ها و رنجها را تحمل می کنیم.
به درد، به تنهایی و به همه چیز تسلیم میشویم.

عادت، بی رحمترین زهر زندگیست. زیرا آهسته وارد می شود، در سکوت، کم کم رشد می کند و وقتی کشف می کنیم که چطور مسموم آن شده ایم، می بینیم که هر ذره بدن مان با آن عجین شده است، می بینیم که هر حرکت ماتابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی کند.
 
📚یک مرد

 #اوریانا_فالاچی

 

+شبتون اروم♡

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۸ ، ۰۰:۲۰
لیلا هستم

تو این زمونه چندتامون خود واقعیمون هستیم؟!
چندتامون خودمون رو دوست داریم! چندتامون برای خودمون ارزش قائل هستیم!؟
دنیای درون ماست که دنیای بیرون مارو میسازه! باید برای خودمون و درونمون ارزش قائل بشیم. این یکی از تاثیر گذارترین جمله ای بود که در عرض این  مدت شنیدم

این فایل صوتی از خانوم صنم رشیدی خیلی تو این برهه به دادم رسید. ساعتای سه نصف شب بود و داشتم تو سایت های روانشناسی میگشتم که به سایت خانوم رشیدی رسیدم. اولین فایلش رو دانلود کردم و گوش دادم. خیلی از حرف زدنش و انرژی که به آدم میداد خوشم اومد و در نتیجه همه فایل هاش رو دانلود کردم.

این فایل درمورد دوست داشتن خودمونه! به ما نشون میده چطور خود واقعیمون باشیم تا همه چیز وفق مرادمون پیش بره.

در آینده باز فایل های دیگه ای از خانوم رشیدی رو میزارم. دوست دارم وبلاگم از این فایل های صوتی ارزشمند بهره مند شه!

امیدوارم دوست داشته باشید.

اگه گوش دادید حتما یادتون نره که نظرتون رو برام بنویسید. میخوام ببینم چند نفر مثل من تحت تاثیر این فایل قرار گرفتند

 

 

 

+شبتون آروم♡

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۹:۱۹
لیلا هستم
پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۰۰ ب.ظ

به آینده که فکر میکنی کم کار تر میشی!

هر کسی تو زندگیش فراز و نشیب های زیادی داره، اونقدر زیاد که اگه کل روز رو بشینه و فکر کنه بازم وقت کم میاره. اصلا اگه کل هفته رو بشینه فک کنه یا کل سال رو بشینه فک کنه بازم وقت کم میاره! فکر کردن به آینده خوبه، ولی نه اونقدر زیاد که از زمان حالت غافل بشی. حتی از من به شما نصیحت فکر کردن به هدف ها و رویاها هم چندان کار خوبی نیست! جدی میگم. تجربه کردم که میگم. شاید تجربه من شکست بوده ولی باز چیزی ازش یاد گرفتم که در اختیار اطرافیانم بزارم. 

ادم وقتی به آینده ش فکر میکنه افسرده میشه! البته روی سخنم با ادمای خوش شانسی نیست که همه جوره زندگی بروفق مرادشونه و چرخ زندگی به میلشون میچرخه، روی سخنم با بدبخت بیچاره های مثل خودم هست که هر روز از یه جایی بدبیاری میارن! نمیخوام منفی نگر باشم چون خودم روزی مثبت اندیش ترین دختر بودم ولی الان فهمیدم مثبت اندیشی هم به هیچ دردی نمیخوره. هی مثبت می اندیشی بد میاری هی مثبت می اندیشی بد میاری. اخرش روح خودت فرسوده میشه!

یاد اون حرف "یاس" میوفتم که میگفت: ادم که به آینده فک میکنه کم کار تر میشه! دقیقا درمورد منم صدق میکنه. اینقد این چند ماه به آینده فکر کردم که نه فهمیدم زمانم چطور گذشت و نه الان حال خوبی دارم. و نه حتی کار مفیدی کردم.

نمیدونم تا چه حد حرفامو قبول داشته باشین، شایدم با خودتون بگین بازم این اومد یه مشت چرت و پرت تحویلمون بده و بره ولی واقعا میگم زیاد به اینده فکر نکنین! چون زمانی که اون چیزی که میخوایین نشد امیدتون از بین میره! دلتون میشکنه، هیجانی که داشتین از بین میره و بعدش هم شاید مثل من دپرس بشید و افسردگی بگیرید.

بجاش توی زمان حالتون زندگی کنین! از امروزتون لذت ببرین. از همین ثانیه ثانیه هایی که داره بی ارزش میگذره باید لذت برد. آینده رو بیخیال شو.....

بنظرم این بهترین کاریه که میشه کرد:)

حالا اگه  حرفم رو قبول نداشتین هم نظرتون برام خیلی خیلی قابل احترامه! ولی خب این تجربه ای بود که داشتم و ازش درس میگیرم که دیگه حتی به فردامم فک نکنم. امروز رو باید دریابمシ

 

+عصر همگیتون بخیر باشه

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۸ ، ۱۷:۰۰
لیلا هستم
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ب.ظ

دنیای ادم بزرگا

امروز صدمین روز از بازکردن وبلاگم گذشته! الان که دارم به اون صد روز فکر میکنم اصلا گذر زمان رو حس نمیکنم. فقط مشکلات و درد هایی که این مدت کشیدم جلوی چشمام ردیف میشن.

من چه نقشه ها که برای وبلاگم نداشتم. چه حرف هایی که میخواستم بزنم. اسم وبلاگمم ناگفته های یک دختر موفرفری هست. میخواستم ناگفته هامو اینجا بزنم.  ولی گاهی اوقات یه مشکلاتی پیش میان، یه اتفاقاتی رخ میدن که مسیر زندگیت رو صد و هشتاد درجه تغییر میدن! زمانی که وبلاگم رو باز کرده بودم هدف های بزرگی داشتم. رویاهای شیرین و قشنگی تو سرم بود. ولی الان نه اون هدف رو دنبال میکنم و نه دیگه اون رویاها رو دارم.... 

شاید بخاطر اینه که ادم سنش بالا میره و دیدش نسبت به همه چی عوض میشه! قبلنا یه دختر بیخیال و شر و شیطون بودم که هیچی برام مهم نبود. الان اونقدر فکر و خیال دارم که شبا تا دیر وقت بیدارم.....

فکر همه چی ادم رو دیونه میکنه!

گاهی اوقات خواهرم بهم میگفت: لیلا تو دیگه خیلی بیخیالی.. فکر هیچی رو نمیکنی. خوش بحالت!

ولی من از این بیخیالیم غصه م میگرفت. با خودم میگفتم ای کاش منم مثل مادرم یا خواهرم همه چی برام مهم بود. همه چی رو جدی میگرفتم.

الان دیگه اونقدررر زیاد به همه چی فکر میکنم که ناراحتی معده گرفتم. هر وقت یکم اعصابم تحریک میشه معدم داغون میشه! دکتر که رفتیم بهم گفت: خانوم، معده دردت همش بخاطر فشارهای عصبیه! و من توی بیست سالگیم یه مشت قرص اعصاب بهم دادن.

دنیای ادم بزرگا خیلی دنیای کثیفیه! من ناخواسته وارد دنیای بزرگتر ها شدم. زمانی که پدرم فوت شد یه دست نامرئی منو از دنیای شیرین نوجوانیم پرتابم کرد به سمت ادم بزرگا و دنیای پر از دوز و کلکشون. هنوزم که هنوزه نتونستم عادت کنم به این وضعیت....! روز به روز داغون تر و داغون تر میشم.

امیدوارم که بزودی خودم بفهمم با خودم چند چندم. چون الان توی یه سردرگمی بزرگی گیر کردم که دقیقا نمیدونم خودم از خودم، از زندگیم چی میخوام.

 

+واقعا نمیدونم دلیل این حرف زدنام چی بود. ولی ناخواسته این حرف هارو زدم. یجورایی میخواستم خودمو خالی کنم. 

+راستی اگه حرفام بی سروته بود معذرت میخوام. ابن روزا خیلی حواس پرت و سردگمم. به بزرگی خودتون ببخشید🙏

+صد روزگی وبلاگم مبارک..シ

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۸ ، ۱۳:۰۰
لیلا هستم
يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۸ ب.ظ

ضربه ای که میخوری......!

همیشه بدترین زخم ها و بدترین درد هارو از کسی میخوری که دوسش داری! نقطه ضعفت رو میدونن و گاهی اوقات تو نقش یه دشمن فرو میرن و بهت ضربه میزنن. شاید اگه اون حرف  رو از دشمنت میشنیدی برات ذره ای مهم نبود. ولی شنیدن اون حرف از عزیزت، تو رو زمین میزنه! اونم به بدترین صورت. 

تو نه میتونی حرفش رو بی جواب بزاری! و نه دلت میاد که جوابش رو بدی! برای همین تو خودت میشکنی. دلت میگیره از زمین و زمان. با خودت بد میشی. دق دلیت رو سر خودت در میاری و از خودت متنفر میشی! 

اگه واقعا کسی رو دوست دارین، فرقی نمیکنه که کی باشه! خواهر باشه یا بردار. مادر باشه یا پدر، دوست باشه یا رفیق ، شوهر باشه  یا عشق. تو رو خدا مواظب رفتاراتون، حرفاتون باشید. قبلا درموردش گفتم. ولی اینبار به بدترین صورت تجربه ش کردم. اگه کسی رو دوست دارید زیر بار حرفاتون لهش نکنید. اون ادم غرور داره، شخصیت داره، مهم تر از همه اون ادم دل داره!!! مراقب دلی که میشکنید باشید!

 

 

+شبتون بخیر باشه

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۲۳:۵۸
لیلا هستم