ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)

۳ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ

بیایین درست رفتار کنیم

این روزا خیلی سرگرم گوش دادن به فایل های صوتی و خوندن مطالب روانشناسی هستم.
تقریبا میتونم اینجور بگم که روزامو با شنیدن صدای هلی تاک شروع میکنم، بعدش هم صدای دکتر هلاکویی پلی میشه تاااا زمانی که حتی بخوابم! و واقعا هم راضیم از این کارم. لااقل میتونم با صحبتاشون، با راهنمایی هاشون چند درجه شخصیت خودمو بهتر کنم.
چیزی که خیلی برام جالب بود و خواستم امروز درموردش با شما حرف بزنم یکی از صحبت های دکتر هلاکویی بود که میگفت شخصیت الان ما در چند سال اول زندگی شکل گرفته! یعنی اگه ما شخصیت وابسته یا مستقل اگه شخصیت شکاک یا پارانوئیا اگه شخصیت بدون اعتماد بنفس یا عزت نفس اگه شخصیت عصبی یا ضعیفی داشته باشیم همه اونها برگرفته از رفتاری هست که درگذشته و بچگی والدین ما با ما داشتند.
خیلیی عمیق بود این جمله...
کمی که بهش فک کردم. اختلال یا مشکلاتی که امروز همش با اون درگیرم رو تازه فهمیدم که به چه علت درمن بوجود اومده!
به گذشتم فک کردم و رفتاری که والدینم خیلی ناخواسته با من داشتن باعث شده بود حالا من باید با اون مشکل دست و پنجه نرم کنم و اذیت بشم.
منی که عاشق بچه بودم با شنیدن این حرفا کمی دچار شک شدم که لیلا بچه اوردن به همین اسونیا نیستااا
فک کن بچه دار بشی و اگه یه رفتار نامناسبی داشته باشی در اینده بچت چنان مشکل ساز خواهد بود که بیا و ببین!!!
و به این فک کردم که ای کاش ای کاش و ای کاش تمام کسانی که میخوان بچه دار بشن، لااقل قبل از بچه دار شدن کتاب های روانشناسی بخونن تا بدونن چطوری باید با بچه رفتار کرد که در اینده اونا مشکلی بوجود نیاد! ما که با مشکل بزرگ شدیم:(((( لااقل اونا با مشکل بزرگ نشن. اونا این سختی هارو تحمل نکنن
دوستان  اگه بچه دار هم هستید لطفا لطفا لطفا باهاشون یه رفتار درست داشته باشید. بدونید که ناخواسته انجام دادن یک رفتار نامناسب با بچه توی شخصیت ایندش بشدت تاثیر میزارید!
نگاه کنید چقدر من رفتم بالای منبر و نمیتونم پایین بیام:)))
جاتون خالی هوای بیرون سرده و داره برف میبره من کتار بخاری نشستم و یه چایی واسه خودم ریختم و همونطور که داره بخارش رقص کنان از لیوانم بالا میره دارم براتون مینویسم....
امیدوارم که حال هممون خوب باشه و هیچ درری اذیتمون نکنه...

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۷
لیلا هستم
يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۰۵ ب.ظ

دنبال کردن یا نکردن؟

زمانی که برای اولین بار میخواستم وبلاگ بزنم هیچوقت فکر نمیکردم توی دنیای وبلاگ نویسی هم یه سری به دنبال جذب فالور یا همون دنبال کننده باشن. و چشمشون دنبال زیاد کردن تعداد عددای باکس فالوور باشه. وقتی وبلاگ باز کردم و یه مدت که گذشت از پیام های خصوصی که دریافت میکردم تازه دوهزاریم افتاد که ای دختر کجای ماجرایی! اینجا هم دقیقا مثه اینستاس. فالوت میکنن تا فالوشون کنی. درحالی که نه محتوای وبلاگت رو میخونن و نه میدونن تو کی هستی و نه میدونن تو چی مینویسی.
بار ها دیدم یه سری وبلاگ نویس ها دنبالم کردن ولی وقتی دیدن متقابلا دنبالشون نکردم منو قطع دنبال کردن زدن. بعد چند روز باز کارشون رو تکرار میکردن و باز وقتی میدیدن دنبال نمیکنم، باز....
واقعا اگه بخوام این عمل رو تو یه حرف بگونجونم باید بگم که کارتون خیلی زشته!! فارغ از اون من فقط کسایی رو دنبال میکنم که محتوای وبلاگشون رو دوس داشته باشم. شخصیتشون رو دوس داشته باشم. ترجیح هم میدم کسایی دنبالم کنن که حداقل محتوای منو بخونن. اصلا بخونن واقعا چی مینویسم.


اینکه شما از زمانی که وبلاگ باز کردم تا همین امروز هی منو دنبال میکنید و دوباره قطع دنبال میکنید من نه تنها وبلاگ شمارو دنبال نمیکنم و محتواتون رو نمیخونم ، بلکه با خودم میگم چه ادم مریضی! قطعا اگه توی وبلاگ اپشن بلاک کردن بود خیلی وقت پیش ها بلاک میکردم تا سروکله ش توی وبلاگم پیدا نشه. بارها اتفاق افتاده کسی وبلاگم رو دنبال کرده و رفتم وبلاگش رو دیدم اگه ازش خوشم نمیومد بدون هیچ خجالتی دنبال نمیکردم ولی اگه میدیدم طرف واقعا خوب مینویسه و من نوع محتواش رو دوس دارم دنبالشون میکردم.
از همینجا هم اعلام میکنم هر کسی که دنبالشون کردم و فک کردن باید متقابلا دنبالم کنن و دچار رودروایسی شدن بهشون میگم با خیال راحت انفالو کنید چون این  من بودم که تصمیم گرفتم  محتوای وبلاگ شما رو بخونم، و شما مجبور به دنبال کردن و خوندن محتوای وبلاگ من نیستید.
باور کنید توی وبلاگ نویسی همه چی به تعداد فالور شما بستگی نداره. بارها دیدم تعداد دنبال کننده های یه وبلاگ بیش از دو هزاره ولی طرف یه بچه به تمام معناس و محتوای وبلاگش از نظر من یه مشت چرت و پرت بوده. ولی بارها دیدم یه وبلاگ هایی تعداد دنبال کننده هاشون زیر پنجاه بوده و محتوای وبلاگشون سرتاسر اموزنده بود برای من. برای همین هروقت وارد وبلاگی میشم هیچوقت به تعداد دنبال کننده های اون دقت نمیکنم. میرم و محتواش رو کلمه له کلمه میخونم و میبینم این ادم کی هست. 
در اخر هم باید بگم من گاها نیستم. گاها هستم ولی نمینویسم. دوس دارم فقط کسایی دنبالم کنن که دوس داشته باشن حرفای منو بخونن نه کسایی که صرفا برای جذب فالور میان و دوس دارم فقط کسایی رو بخونم که چیزی برای گفتن داشته باشن نه کسایی که صرفا برای پز دادن اومدن اینجا.

ولی چه دنبال در دنبالی بود این متن:))))

دوستون دارم

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۹ ، ۱۹:۰۵
لیلا هستم
شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۳۷ ب.ظ

تا حالا فک کردی چجور ادمی هستی؟؟؟

سلام سلام، صدتا سلام

تا حالا شده از یه زوایه دیگه به عیبتون نگاه کنید؟ مثلا تا حالا شده به اون عیب به عنوان یک نقطه قوت نگاه کنید؟
داستان از اینجا شروع میشه که من اصلا استعداد چاقی ندارم! لاغرم کلا، از همون بچگی تا الان یه دختر لاغرم که وزنم اصلا از چهل و هشت یا نه بالاتر نرفته:) به این خاطر از دور و اطرافم خیلی جملات تحقیر امیزی شنیدم! تا خانومای فامیل منو میبینن با یه حالت ریشخندی به مامانم نگاه میکنن و میگن این دخترتم انگار اصلا چیزی تو خونه نیست که بخوره! یا دختر تو چرا انقدر لاغری نکنه خدایی نکرده مریضی چیزی داری؟ خلاصه جونم براتون بگه به حالت های مختلفی این لاغری رو عین یه چماق دراوردن و به سر و روم میکوبیدن! لاغری برای من مثه یه حساسیت دراومده بود و همیشه خدا به عنوان یه عیب نگاهش میکردم. ارزومم این بود که بتونم کمی وزنمو بالاتر ببرم و چاق بشم!!!!! در این حد حرفای اطرافیان روی زندگیم تاثیر گذاشته بود که یکی از ارزوهام چاقی بود:)))))
و سر همین لاغری هم همیشه خدا اعتماد بنفسم پایین بود.
خلاصه یه روزی واسه ازمایش خونم به ازمایشگاه رفتم و خانومی که قرار بود ازم خون بگیره تا منو دید چشاش گرد شد و چند بار سرتاپامو نگاه کرد...
از خجالت قرمز شده بودم اون لحظه، یه لبخند کج و کوله ای زدم و نگاهش کردم، فهمیدم از تیپم انقدر تعجب کرده وصد درصد تعجبش از لاغریم بوده!
یهو نزدیک تر شد و اومد جلو و با یه حالت هیجان انگیزی گفت وااااایییی دختررر تو چقدر خوشتیپی!
اگه بخوام راستشو بگم اون لحظه خیلی جا خوردم از این حرفش..!با خودم چیزای دیگه فکر کرده بودم ولییی....
بهم اشاره کرد که بشینم تا از من خون بگیره و در همون حال شروع کرد به سوال پرسیدن. که چه رژیمی میگیرم یا چه ورزشی انجام میدم و من انگار از فضا اومده باشم فقط نگاش میکردم و جوابش رو میدادم. وقتی فهمید همینطوری لاغرم و نه ورزشی کردم و نه رژیمی میگیرم، با غبطه گفت خوش بحالت ، تیپ منو میبینی؟ با هزار جور ورزش و رژیم تونستم خودمو اینجور نگه دارم بعد تو انقدر خوش شانسی که همینطوری عین مانکنا هستی!
من واقعا نمیدونستم چجور ازم خون گرفتن، چجور ازشون خداحافظی کردم فقط جزء به جزء حرفاش توی سرم تکرار و تکرار میشد و خیلی خیلی احساس خوبی نسبت به خودم داشتم.
شب که شد جلو اینه وایسادم و به تیپ خودم نگاه کردم ولی این بار از زاویه دید اون خانوم مهربون به خودم نگاه کردم و واقعا گفتم دخترررررر تو همچینم بد تیپ نیستیااا، اتفاقا خیلیم خوبی!
و این شد که دیگه به لاغریم به چشم یک عیب یا نقص نگاه نکردم و با خودم گفتم که این یک نقطه قوتیه که انقدر به شکل یه عیب نگاش میکردی و هی بزرگش میکردی!
و در اخر میخواستم بگم خیلی بده ادم بعضیا رو با حرفاش تحقیر کنه! حالشو بد کنه
حرفا واقعا کشندن، تو دنیایی زندگی میکنیم که حرف بیشتر از چیزای دیگه ادم کشتن! حالا که نمیتونیم جلوی زبونمون رو بگیریم ، پس چیزایی بگیم که خوب باشن، سعی نکنیم زبونمون رو به مار تبدیل کنیم و هی راه به راه به ادمایی که از کنارمون رد میشن نیش بزنیم. چون زمین گرده و خیلی زود نتیجه کارمون بهمون برمیگرده!

برای اخرین حرف میخوام بپرسم، تا حالا فکر کردی چجور ادمی هستی؟؟؟؟
عصر زمستونیتون بخیر🌸

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۱۷:۳۷
لیلا هستم