ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ق.ظ

حال این روزهای ما....

یه مدت هست که دارم با خودم فکر میکنم، داشتن امید به زندگی تو این مملکت یه هنریه که هر کسی نمیتونه داشته باشه. اینکه برای خرید بری بیرون و با دهانی باز برنگردی خونه یه امر غیرممکن هست. هماهنگی دخل و خرج هم که اصلا نگم براتون. من علاقه زیادی از بچگی به نقاشی داشتم و هروقت که حوصله ندارم، یهو میبینم که کاغذ و مداد تو دستم هست و مشغول کشیدن چیزی هستم، به این خاطر تصمیم گرفتم که این علاقه رو جدی تر بگیرم  و برم کلاس تا یکم تخصصی ترش رو یاد بگیرم. خلاصه اونجا بهمون یه لیست از وسایلایی که باید بخریم رو دادن و منم با شوق و ذوق رفتم فروشگاه لوازم هنری تا وسایلامو بخرم. رفتن به اونجا همانا و رسیدن فکم به کف زمین همانا. واقعا میشه گفت پول خون باباشونو میخواستن. کسایی که دستی به سیاه قلم دارن میدونن که بیشتر کار این عزیزان با قلم مو هست. و خب قلم موها تو ست شیش تایی یا دوازده تایی هستن. و فک کنم نزدیک هفت هشت نوع ست قلم مو باید بخری. قیمت ستشون رو نمیگم، فقط میخوام بگم هفته پیش قیمت یدونه از این قلم موها صد و‌ده تومن بود! فقط یدونه!! حالا اگه بخوایی هفت هشت ست دوازده تایی و شیش تایی بخری چقد میشه!!!! حالا وسایل دیگر طراحی مثه مدادای مخصوص، انواع پاک کن ها، انواع کاغذو مقوا، محو کن ها و ذغال و‌غیره دیگه چقد میشه!! یعنی میخواستم بگم تو این کشور حتی دنبال کردن استعدادهاو علایقتم جزو محالاته و ما فقط محو تماشای زمین اومدیم:)))
دلم میخواد بیدار بشم و ببینم وضعیت قاراشمیش جامعه مون همش خواب بوده، کرونا خواب بوده،مرگ و میر فامیلامون خواب بوده، یه خواب ترسناک....

راستی وبلاگ بیان من خیلی وقت هست که خراب شده!  نمیدونم چرا!!! اصلان نمیتونم قالب رو عوض کنم، نمیتونم تصویر یا فایل صوتی بزارم وبلاگم!!! کلیییی اعصابم داغونه بخاطرش. من اصلا یه مدت زیادیه که وارد وبلاگم نشدم ولی الان که میخواستم یه عکس بزارم، نوشت از صندوق بیانی خود خارج شدید! آخه من چطور خارج شدم که خودم خبر ندارم! مشکل عوض نشدن قالب وبلاگ هم که از چهار ماه پیش داشتم:((

تو رو خدا اگه کسی خبر داره از این چیزا بهم کمک کنه

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۱:۵۴
لیلا هستم
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۱۲ ب.ظ

نیازمند به شنیدن یک خبر خوب هستم!

چقدر این روزا منتظر شنیدن یه خبر خوب هستم.....دوس دارم یکی تو این بحبوحه، تو این وضعیت غیرقابل تحمل، تو این حال بد بیاد و بهم یه خبر خوب بده!

مهم نیست که اون خبر چی باشه! مهم اینه که بعد مدت ها کمی دلم آروم شه... لااقل میون سیل حوادث بد یچیزی باشه تا خنثی کنه.... کمی از اون تلخی هارو بشوره ببره

واقعا، شدیدا به شنیدن یه خبر خوب نیاز دارم......

دقت کردین چقدر افسردگی و غم و غصه تو جامعمون زیاد شده؟ هر طرف که سرتو میچرخونی یه بدبختی رو میبینی! همه از دم درگیر غصه و درداشون.....اگه یکی رو هم ببینم خوشحاله، بهش میگیم دیونه الکی خوش! میگیم حتما یارو چیزی زده...وگرنه خوشی که به ما نیومده

این ناراحتی زده قلم مارو خشکونده، واقعا الان خیلی دلم میخواد بنویسم! هر روز داستان بنویسم، پست بزارم وبلاگ. ولی هرچی فک میکنم چی بنویسم هیچی به ذهنم نمیرسه

انگار مخم قفل شده....!!! 

نیاز به یه ریکاوری شدید دارم:( تنهایی نمیتونم از پسش بربیام! چون از لحاظ روحی روانی خیلی ضعیفم... نمیدونم واقعا چیکار کنم...

 

+سلام، خوبید؟ خوشید؟ شما این روزا مشغول چه کاری هستید؟ کرونا شمارو هم درگیر کرده؟ ای کاش این بیماری هرچه زودتر تموم شه بره:( واقعا خسته شدیم از بس خودمونو قرنطینه کردیم....

+ امروز چقدر شبیه روزای جمعه س....خیلی دلگیره

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۱۲
لیلا هستم