ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)
پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

تا حالا شده.....؟

دلم میخواد تک و تنها برم یه روستای دور افتاده....کسی نباشه فقط خودم باشم و خودم!! نه گوشی باشه نه اینترنت و نه هیچ چیزی که منو به جاهای دیگه متصل کنه. 

دلم میخواد دلتنگی هامو، ناراحتی هامو، زخم هامو بغل کنم و ببرم به اون‌ روستا. 

یه خونه کوچیک‌ و نقلی با یه حیاط بزرگ داشته باشم. یه چند تا مرغ و خروس و‌ اردک بخرم و ازشون نگهداری کنم. یه گربه کوچولویی که تو‌ روستا سرگردونه رو با خودم به خونه بیارم و‌اون بشه دوست من!

شبا دوتا  بالش جلوی شومینه بندازم و‌ با یه کتاب بشینم اونجا و به صدای سوختن هیزم گوش  کنم. کتابم رو‌که خوندم با گربه کوچولوم برم بخوابم. صبح زود بیدار بشم صبحونم رو بخورم و برم به مرغ و‌خروس ها دون بدم. لباسمو عوض کنم و‌با گربه کوچولو ببرم یه باغچه گل تو حیاط درست کنم.

غروبا یه لیوان چایی بردارم و‌برم روی پله ها بشینم و‌به خورشید قرمز زل بزنم. فکر کنم و‌فکر کنم و فکر کنم. بعد برم دفتر و قلمم رو بیارم و شعر بنویسم، ترانه بنویسم

این روزا دلم عجیب میخواد از همه آدما دور باشم. با کسی حرف نزنم و‌کسی هم کاری به کارم نداشته باشه. افسردگی چنگه های تیزش رو‌ تا ته توی گوشت تنم فرو‌کرده. جوری که هیچوقت نمیتونم از اون حس خلاص شم. 

دلم مرگ میخواد..... تا حالا شده دلتون مرگ بخواد؟  چند روزیه دلم مرگ‌میخواد. قبلا از مرگ میترسیدم....مرگ برام یه قیافه کریهی داشت که ازش میترسیدم، اما الان.....نه! 

ناامید نیستم ولی انگیزه ای برام باقی نمونده.....هرچقدر سعی میکنم خودمو گول بزنم و بگم باید واسه آیندت بجنگی ولی خیلی اوقات کم میارم.....شاید یه آدم ضعیف باشم..... 

 

 

+ خودمم نمیدونم چی نوشتم!!! چون بدجوری شوکه شدم!!!! تازه خبر رسید که یکی از اقواممون به علت تصادف فوت کرده. اون هم یه مرد جوانی که صاحب دوتا دختر کوچولو بود.

خدا به همسرش صبر بده:( خدا به خونوادش صبر بده

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۰۳
لیلا هستم

نظرات  (۴)

۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۰۴ مُسـافِــــ ـری از دیار بِـــــی کَسِیــ

  سلام تا حالا حتی یک بارم نشده به این فک کنم ...فک کردن بهشم سخته

پاسخ:
خداروشکر که به این فکر نکردی
چون آدم رو دچار یه پوچی خاصی میکنه:)
و‌امیدوارم که هیچوقت هم فکر نکنی عزیزم

الان ۱۵ روزه که من دقیقا همین حالم، بهتر هم نمیشه.. و این یکی دو روز به این فکر میکردم که شاید بخاطر ضعیف بودنمه که نمیتونم از این حال در بیام

پاسخ:
واقعا معلوم‌ نیست بخاطر ضعیف بودن خودمونه یا بخاطر اطرافیانمونه یا بخاطر وضعیت زندگیمونه؟!
هرچی که هست باعث شده رسما به یه مرده متحرک تبدیل بشم:(
۰۶ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۲۲ آقای تشکیل

خیال خودته،میتونی پروازش بدی به هر جایی که دلت بخواد و کسیم نمیتونه بازخواستت کنه که چرا بردیش اونجا چرا نبردیش اونجا!

شاید بشه اینطوری هم به قضیه نگاه کرد که وقتی تو اوضاع و احول خوبی نیستی،این نوع خیال پردازی ها که خودتو تو یه محیط آروم دور افتاده تصور کنی«دقیقا مثل همین توصیف قشنگی که کردی» تنها چیزی که به دنبال داره انفعال و یخ زدنه.انگار که داری فرار میکنی.از همه چیزو همه کس.اینجاست که ذهن آدم میوفته دنبال یه عامل انگیزشی.عامل انگیزشی که شور و حرارتش بالاست ولی دوامش پایین و صرفا هم به قصد برای سرگرمی ساخته میشه.مثل همین ویدئو ها و وویس های  مزخرف انگیزشی!!

و این چرخه ادامه پیدا می‌کنه.خیال پردازی،فرار،احساس نیاز به عامل انگیزشی کوتاه مدت.فریب و فریب و فریب .نتیحه هم انفعال.

 

به قول مجید حسینی تو کتاب«کاش رنجی کم کنیم»:

«تنها پادتن تنهایی

در آغوش گرفتن تنهایی است

تنها پادتن ترس

در آغوش گرفتن ترس است

و تنها راه رهایی از رنج

روبروشدن با آن و پذیرفتن آن

تا زمانی که از عمیق ترین دردهایت فرار کنی

التیام نخواهی یافت»

 

 

+قصد نصیحت نداشتم و تو جایگاه  نصیحت کردنم نیستم ،اینایی که گفتم صرفا چیزایی بود که تو ذهنم بهشون رسیدم و شاید هم در آینده تغییر کنن،ولی الان احساس میکنم درستن و سعی کردم دوستانه با تو هم مطرحشون کنم:)

پاسخ:
سلام 
خوشحالم که برگشتی=))
راستش آره، حرفات رو کاملا قبول دارم. یادته یه بار یه فایل انگیزیشی گذاشتم و گفتی همه اینها چرت و پرت هستش حرفت رو قبول نکردم، ولی الان کاملا با حرفت موافقم. راستش اینها همش موقتی هستن. و اثرشون خیلی زود از بین میره...
چقد شعری که نوشتی قشنگ  بود. 
میدونی تنها چیزی که آرومم میکنه همین خیال پردازیه، که الان هم یه جور آرزوییه برای من.
آخه خودت بگو آدم با مشکلاتی که هیچوقت قابل حل نیستن چطور رفتار کنه، مشکلاتی که همیشه باعث عذابن:/
نه اصلا اینطور نگو، خوشحالم که تجربیاتت رو دراختیارم گذاشتی. خوشحال میشم باز هم اینطوری راهنماییم کنی:)) 
خوشحالم که دوستی مثل تو‌پیدا کردم:)
۰۷ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۱۷ آقای تشکیل

ببین من فکر میکنم مشکل وقتی غیرقابل حل به نظر میرسه که از دور نگاهش کنی و نری با تمام وجود بغلش کنی.وقتی از دور نگاهش میکنی یه حس کمال گرایی داری.یا میخوای کل مشکل رو  در سریع ترین زمان ممکن حل بکنی یا کلا بیخیال بشی و پناه ببری به سمت کارایی که یکم حواستو پرت کنن.وقتی بری مشکلتو بغل کنی اونجاس که بیشتر میشناسیش،کمال گراییت از بین میره و سعی میکنی یه گوشه ی کار رو بگیری و بری جلو.یا کامل از بیین میبریش یا تا قسمتی حلش میکنی یا شاید هم فقط یکم بزرگی مشکلو بیاری پایین.در هر صورت منفعل نیستی و در حال حرکتی.

من اصلا نمیگم چیزی مثل همین نوع خاص  خیال پردازیت چیز بدیه!بالاخره خیال آدمه و طبیعتا سعی میکنی ببریش سمتی که بهت آرامش بده و تو هم که عاشق شعر و شاعری هستی،خیال پردازی برات عین نفس کشیدن حیاتیه.من میگم تو این تخیل متوقف نشو.اگر متوقف بشی باور کن یخ میزنی. وقتی زمان زیادی از روزتو مشغول این کار کنی به نظرت توش متوقف نمیشی؟

نتیجه این توقف هم انفعاله.حتی شاید این انفعال باعث شه دیگه چشمه ی خیالتم خشک شه!

+منم خیلی خیلی خوشحالم که دوستی مثل تو پیدا کردم.اکثر رفقام به خاطر رشته درسیشون یا تو فاز بیزینس و پولن یا انواع مهندسی!تنها رفیقی که علایق مشابه تری باهاش دارم تویی:)

 

پاسخ:
راس میگی حق باتوعه، نباید از مشکلات فرار کرد، شاید این فرار کردنم از مشکلات خودش یه مشکلیه که باید حل کنم بعد. راستش این روزا انقد همه چی قروقاطی شده که دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم! همه چیز روی هم تلنبار شدن. همه چیز عین یه کوه مقابلم وایسادن و غیرقابل حل شدن. شاید اگه ریز ریز شروع کنم به حل کردن بلاخره بتونم از پسشون بربیام. ولی خیلی سخته!!! نمیدونم از کدومشون شروع کنم. نمیدونم چطوری برنامه ریزی درستی داشته باشم. اصلا حال بد روحی و جسمی خودم هم شده قوزبالاقوز://
واقعا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم. حرفات هم تلنگر با خودشون دارن، هم مثل یک راهنما عمل میکنند.  درواقع زاویه دیدت نسبت به زندگی و مسائل رو دوس دارم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی