ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ب.ظ

از این شاخه به اون شاخه نپر!

 

 

 

اولین باری که کاری رو بصورت جدی ادامه دادم نویسندگی بود. با نوشتن داستان کودکانه شروع کردم. و تقریبا بعدش رمان نویسی رو ادامه دادم. اما بعد از مدتی نویسندگی رو رها کردم. دلیلش هم این بود که توی راهم فهمیدم ترانه سرایی خیلی بهتر از نویسندگی هست! البته برای من. چون من علاقه ی زیادی به اهنگ گوش دادن داشتم و میگفتم چی بهتر از ترانه سرایی! و البته ترانه سرایی پول زیادی هم داشت. فک کن با یک متن هشت یا ده خطی یک یا دو میلیون بگیری! البته این فقط برای تازه کارهاست. اونایی که قدیمی تر هستند پول بیشتری میگیرند. تقریبا یه یک سال و نیمی ترانه سرایی رو شروع کردم. بدون هیچ اموزشی. خودم به تنهایی اموزش های ابتدایی رو از تو نت در میاوردم و میخوندم و تمرین میکردم. شاید باورتون نشه شش ساعت تو روز فقط ترانه مینوشتم و ادیتش میکردم. حالا خوندن ومطالعه کردن شعر و ترانه ی دیگران بماند به کنار. راستش رو بخوایین اواسط کارم فهمیدم ترانه سرا ها چه موجودات مظلومی هستند. نه مطلب درست و حسابی درمورد ترانه سرایی بود. نه ترانه سراها اونجور که باید و شاید معروف نبودن و شناخته شده نبودن. همیشه پشت هر اهنگ موفقی یه ترانه سرای خوش ذوقی نشسته اما هیچوقت کسی اسم ترانه سرا رو نمیبره. بلکه همه ی این امتیاز ها فقط برای خواننده ست. دوباره ترانه سرایی رو رها کردم و رفتم سراغ طراحی لباس. کلی اموزش طراحی لباس از توی نت دراوردم و شروع به طراحی کردم. برای من استعداد اصلا اهمیتی نداشت. همین که علاقه داشتم کافی بود. فک کنم شاید بدونین که اخرش چی شد؟! درسته من طراحی لباس رو هم تا نصفه یاد گرفتم و بعد هم رهاش کردم!!! دلیلش رو شاید بدونین که چی هست؟! تنوع طلبی....
همش وقتی کار میکردم با خودم گفتم که" نکنه این کاری که میکنم اصلا اینده ی خوبی نداشته باشه! نکنه اصلا واسه من درامد نداشته باشه" واسه همین همیشه چشمم دنبال پیدا کردن یه شغل جدید و با درامد بالا بود. هدف هامو زود به دست فراموشی میسپردم. هیچوقت تمام تمرکزم رو روی کاری قرار نمیدادم. مثل کسی بودم که داشت غذا میخورد اما حواسش اصلا به غذا خوردنش نبود و فقط داشت به غذا خوردن دیگران نگاه میکرد. منم اصلا حواسم به کارم نبود. اونقدر از این شاخه به اون شاخه پریدم که الان نه شغل درست و حسابی دارم و نه به جایی رسیدم. شاید اگه همون چند سال پیش رمان نویسیم رو با جدیت ادامه میدادم الان یک جایگاهی داشتم. اما خب باز ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه ست و هیچوقت دیر نیست. تازه به خودم اومدم که باید تمام تمرکزم رو فقط روی یک هدف بزارم و چشمم دنبال کار ها و شغل های دیگه نره! 
واقعا اگه مثل من هستید یک شغلی پیدا کنید و چهار چنگولی بهش بچسبید! هیچوقت رهاش نکنید. چون بعدش بجایی نمیرسید و فقط براتون حسرت و افسوس باقی میمونه....

نظرات  (۴)

۲۹ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۶ آقای تشکیل

میشه از این زاویه هم بهش نگاه کرد که وقتی تو دنیای نویسندگی موفق شدید و برا خودتون اعتبار و جایگاهی به دست اوردین ،یه داستان جذاب برای تعریف کردن داشته باشید.داستانی که توش چند بار شکست خوردید و بلند شدید و ادامه دادید،داستانی که از یه وقتی به بعد دیگه تصمیم گرفتید برید سمت چیزی که براش خلق شدید.داستانی که از یه وقت به بعد دیگه ترس بیهوده از موفق نشدن رو شکست دادید. به نظرم مخاطبای زیادی داشته باشه :)

پاسخ:
چقدر قشنگ حرف میزنی:)
فک کنم بهت گفته بودم که قلم عالی داری. بنظرم تو هم اگه نویسندگی کنی مطمئنا مخاطبای زیادی بدست میاری.
مرسی از اینکه خوندی و نظر دادی. بنظرم فکر خیلی خوبیه. ایشالا که بتونم به اون جایگاهی که میخوام برسم. لطفابرام دعا کن:)
راستی عیدت مبارک🌹

لیلا مـــن چقدر شبیه تو ام واقعا منم مثل تو ام 😳

دقیقـــــــا حرفات روی من صدق میکنه !

پاسخ:
فدات بشم من عسلممم😍
نکنه من تو باشم خودت خبر نداشته باشی؟!😂😂
میبینی کار خدارو....دو نفر چقد میتونن شبیه هم باشن!
خدارو شکر که شبیه همیم:)

عزیزدلمــــــیا 😊😍

شاید تو منی من تو ام😂

بخدا گاهی همینقدر که آدما از هم دورن ولی دلاشون خیلی نزدیکتر از این حرفاست😘😘

عزیزمـــــــی 💕

پاسخ:
فدات شم عزیز دلم😘
اره فک کنم همینطور باشه😂😍
درسته واقعا. مثه منو تو😍

چقدر عالی که استعداد ترانه سرایی دارین ، هرکسی این توانایی را نداره.

بنظر من برای دوباره جدی دنبال کردن هدف دیر نشده،گذشته  میتونه بشه حکم تجربه و درس گرفتن،تا گذشته نباشه ما نمی تونیم تجربه بدست بیاریم

ناراحت اینکه درگذشته مصمم یه مسیر را تا اخر نرفتین نباش،مهم اینه الان متوجه راه درست شدی،الان میدونی مسیر درست چه راهیه.

موفق باشی:)

پاسخ:
خیلی ممنونم از لطفت:))))
اره الان خداروشکر دارم یه هدف معینی رو دنبال میکنم، قبلا با دو دست چند تا هندوانه برمیداشتم و چندین کارو با هم انجام می دادم.
ترانه سرایی خیلی خوبه، حتی بیشتر از خیلی خوب. ولی متاسفانه نصفه رهاش کردم. تو دنیای ترانه سرایی تا پارتی کلفت نداشته باشی بجایی نمیرسی، متاسفانه تو ترانه سرایی و خوانندگی باند بازی بود.ادم وقتی اینارو میدید پشیمون میشد و هرچی ذوق داشت کور میشد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی