+هرگز عزیزی را در اوج عصبانیت تنها نگذار.

 

*اگر دوستی نیازمند است. قبل از این که به زبان بیاورد به او کمک کن.

 

+با کسی ازدواج کن که یا مثل خودت، یا کمی بهتر از خودت باشد.

 

*یادت باشد که کلمات محبت امیز فورا التیام می دهند.

 

+یادت باشد که کلمات بیرحمانه عمیقا می رنجانند.

 

*یادت باشد که یک دقیقه خشم، تو را از شصت ثانیه شادی باز میدارد.

 

+اگر میخواهی فرزندانت خوب تربیت شوند. دو برابر بیشتر از معمول با انها وقت بگذران و نصف مقدار معمول خرج شان کن.

 

*همیشه از غیرمنتظره ها استقبال کن. فرصت ها به ندرت در بسته های تمیز و پیش بینی شده از راه میرسند.

 

از دست من میری ، از دست تو میمیرم
تو زنده میمونی ، منم که میمیرم
تو رفتی از پیشم ، دنیامو غم برداشت
برداشت ما از عشق ، با هم تفاوت داشت
این آخرین باره من ازت میخوام
برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام
عاقل شی دیوونه
این آخرین باره من ازت میخوام
برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام
عاقل شی دیوونه
انقدر بزرگه تنهایی این مرد ، که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد
من عاشقت هستم اینو نمیفهمی ، یه چیزو میدونم که خیلی بی رحمی
همیشه میگفتی شاهی گدایی کن ، ظالم بمون اما مظلوم نمایی کن
هر چی بدی کردی پای من بریز ، نتیجه ی این عشق بازم مساوی بود
این آخرین باره من ازت میخوام
برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام
عاقل شی دیوونه
این آخرین باره من ازت میخوام
برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخوام
عاقل شی دیوونه

 

دانلود اهنگ این اخرین باره

 

 

 

+اهنگ این اخرین باره ی ابی یکی از اهنگایی بود که خیلی دوسش داشتم. همیشه میخواستم براتون بزارم ولی یادم میرفت. اما الان گذاشتم تا گوش بدین و لذت ببرین. البته این ورژن ویولونش هست! چون من عاشق ویولون هستم اینو گذاشتم. یه اهنگ اروم و قشنگ.......

امیدوارم لذت ببرین ازش

روزتون عالییی♡♡

 

 

تا یه مدتی کلا ذهنم درگیر یه فکرایی بود. فقط فکر میکردم و حسرت میخوردم. اونم این که چی میشد  خودمون میتونستیم ادمای اطرافمونو انتخاب کنیم؟! مثلا خیلی از ادمهایی هستند که می بینیمشون و با خودمون میگیم چی میشد این با من نسبت نزدیک داشت؟ چی میشد این دوست من میشد؟ مثلا با خیلیا توی فضای مجازی اشنا میشدیم و این غریبه گاها از صد تا اشنا اشناتر میشد با ما. اونقدری که از تمام جیک و پوکمون خبر دار میشد. با اون راحت بودیم و با خودمون میگفتیم ای کاش همین ادم توی واقیعت هم پیش ما بود!  تا اینکه اونروز با مستانه ی عزیز در این مورد حرف زدیم. ایشون یه حرف جالبی زدن جوری که تمام باورام متزلزل شد. و حتی دیگه فکرشم به سرم نزد.

 

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

 

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

 

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

 

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

 

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

 

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو

به تو اصرار نکرده است فرایندش را

 

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

 

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را 

 

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را

 

 

 

 

+ هر روز در اولین فرصت ممکن حرف مثبتی بزن:)

+لذت ناشی از خوب انجام دادن کارهای کوچک را تجربه کن.

                    
+ مثل یک شاهین مراقب اوضاع مالی ات باش.

+ نگذار فرزندان یا نوه هایت تو را با اسم کوچک صدا کنند.

+ فراموش نکن که همه ی ما در نهایت بر اساس انچه انجام داده ایم قضاوت خواهیم شد، نه انچه گرفته ایم.

+ هرگز در انجام کاری که میدانی درست است درنگ نکن.

+ به خاطر قدردانی کار نکن، اما در خور قدردانی کار کن. 

 

سلام دوستای خوبم امروز هم پارت دوم اموزش ترانه سرایی رو داریم:)

اولش یه توضیح کوچولو در مورد شعر و ترانه میدم و بعدش میریم دوتا از قواعد ترانه سرایی رو با هم مرور میکنیم.
خب از خود ترانه شروع میکنیم. ترانه چه فرقی با شعر داره؟!
ترانه از بعضی جهات به شعر شباهت داره ولی اصلی ترین تفاوتش زبان گویشیش هست. چون زبان شعر ادیبانه ست ولی ترانه زبانش عامیانه هست. حتی قالب هاشونم به هم دیگه شباهت داره. ولی بخاطر همین زبان ساده و عامیانه ش  دست و بال ترانه سرا تو ترانه نویسی ازاد تره. و میتونه همه جوره ترانه بگه. 

 

 

 

نمیدونم تا حالا شده از خودتون متنفر شده باشین! از اینکه مجبور به تحمل کسی مثل خودتون هستین ناراحت باشین و اعصابتون خورد باشه. تا حالا  شده فقط احساس بیهودگی بکنین. به خودتون نگاه کنین و تو دلتون بگین چقدر بی مصرفی! ای کاش هیچوقت بدنیا نمیومدی. شده اونقدر احساس کسالت و بی حوصلگی بکنین که حتی نای بلند شدن از سرجاتون رو نداشته باشین! از همه ی ادم و عالم فراری باشین و تا اسم مهمون میاد عزا بگیرین. شده هزار بار برنامه بچینین تا روزتون رو طبق برنامه پیش برین و یک دقیقه از وقتتون رو هدر ندین ولی تا فردا صبح میشه باز همون اش باشه و همون کاسه!؟ شده غصه ی به هدر رفتن عمرتون رو بخورین ولی کاری ازتون ساخته نباشه!!!

خوشبختی ادب است

 ادب مدرک نیست، ادب لباس زیبا 

و گران پوشیدن نیست ، 

بالای شهر زندگی کردن نیست

ماشین خوب داشتن هم نیست ، 

خانه زیبا ادب نمی آورد ، 

زیبا سخن گفتن هم ادب نیست ، 

مدرک تحصیلی واحد اندازه گیری ادب نیست

ادب یعنی به همسرت امنیت ، به فرزندنت محبت 

و به پدر مادرت خدمت و به فامیل هایت 

شادی را هدیه کنی 

و برای جامعه خود نعمت باشی

هر کجا که میخواهی باش ، در هر لباسی 

و در هر پستی و مقامی که هستی انسان باش

قطعه ای از وجود خدا که خود خدای دنیای پهناور انسانیت خودت هستی 

 

 

 

 

+سلام بچه ها شبتون پر از ارامش❤ تازه داشتم این مطلب رو میخواندم خیلی خوشم اومد ازش. گفتم با شما هم به اشتراک بزارم 

 

 

 

سلام امروز میخوام یکم از ترانه سرایی حرف بزنیم. راستش چون میدونم توی سایت های دیگه هیچ مطلب بدرد بخوری پیدا نمیشه و همه ی مطالب کپی شده از هم هستند. خواستم اون چیزایی که خودم یاد گرفتم رو به اشتراک بزارم. چون میدونم خیلیا فرصت یا توان رفتن به کلاس های ترانه سرایی رو ندارن. واسه همین گفتم تجربیاتم رو با شما به اشتراک بزارم شاید به درد شما خورد. البته بنظرم نرفتن  این کلاس ها هم بهترین کاره. کلاس های اموزشی تنها باعث میشن زود تر به مسیری که میخوایی برسی ولی اعتماد بنفسی که خودت ترانه سرایی یادگرفتی کجا و اعتماد بنفسی که از اموزشگاه ها ترانه سرایی  بدست اوردی کجا. اصلا یکی نیستند و اصلا قابل قیاس با هم نیستند. وقتی کلاس های اموزشی ترانه سرایی یا نویسندگی بری همیشه ی همیشه یه شکی مثل خوره به جونت می افته و اونم اینه که با خودت میگی یعنی من درست نوشتم؟ یعنی الان ترانه م یا نوشتم قابل قبوله؟!

 

امروز تولد یک ماهگی وبلاگ کوچیکمه😌🎈 واقعا خیلی خوشحالم که به جمع بیانی ها پیوستم. نوشتن وبلاگ و صد البته پیدا کردن دوستانی مثل شما بهترین اتفاقی بود که تو این چند وقت اخیر برام افتاده. اینکه کسایی هستن که به دور از ریا و نقاب  دور هم جمع شدن و منو هم تو جمعشون راه دادن برام لذت بخشه. خیلی دوستتون دارم. و نمیدونم چطوری بیانش بکنم. کلی حرف اماده کرده بودم که بگم. اما وقتی شروع به نوشتن کردم همه ی کلمه های توی ذهنم دود شدن و به هوا رفتن. این از شانس منهシ

ایشالا که تولد یک سالگی و یا چندین سالگی وبلاگمو در کنار شما جشن بگیرم.