فنجان قهوه ام را به سمتم میکشم و به بخاری که از آن بلند میشد خیره میمانم. صدای موسیقی لایت و صدای بارش باران باهم فضای آرام و رمانتیکی ایجاد کرده بودند. چند لحظه چشمانم را میبندم و سعی میکنم صدای هیچ آدمی را نشنوم. حس شنوایی ام را روی صدای موسیقی نیز میبندم و فقط به صدای شرشر باران که روی شیشه های کافی شاپ میخورد گوش میدهم. آرامش قشنگی با شنیدن صدای باران حس میکردم. چشمانم را دوباره باز میکنم و پیش رویم فنجان داغ قهوه ام را میبینم. سرم را که بلند میکنم برای چندمین بار نگاهم میخ دخترکی میشود که درست میز روبه رویم نشسته بود. استرس و اضطرابی که درون چشمانش موج میزد را نیز میتوانستم از همین فاصله تشخیص دهم. پاهایش را به طور مدام و تیک وار به زمین میکوبید و گوشی اش را هر از گاهی چک میکرد. سپس نگاهی به در کافی شاپ می انداخت. اه سختی میکشید و  ساعت مچی اش را چک میکرد. اضطرابی که در تک تک کارهایش هویدا بود به من نیز سرایت میکند. ته دلم ناخوداگاه شوری مینشیند. نگاهم را از او نمیگیرم. نمیدانم چرا انقدر نگران این دختر هستم. دوباره حرکاتش را از نو شروع میکند. انگار مانند عروسک کوکی، کوکش کرده باشند. تا میخواهم نگاهم را از او بگیرم و بیخیالش شوم در کافی شاپ باز میشود. بی اختیار نگاهم به سمت در کشیده میشود. پسری خیس از آب و بشدت اخمالو وارد میشود. نمیدانم چرا حس میکنم این صحنه برایم آشناست! ته دلم چیزی میگوید این پسر حتما باید همان کسی باشد که آن دختر انتظارش را میکشید. تپش های قلبم بلند میشود. در آن گرمای داخل کافی شاپ حس میکنم کسی به جای خون، یخ درون رگ هایم جاری کرده باشد. نمیدانم چرا من انقدر حالم بد شده بود! حدسم درست بود!

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

 

#فاضل_نظری

 

 

سلام عزیزای دلم، اول از همه میخوام یه تشکر کنم ازتون که بامن همراهید و افتخار میدید که  نوشته هامو بخونید. دوم اینکه امیدوارم از این شعر قشنگ استاد فاضل نظری عزیز لذت ببرید. دوستانی که از قبل با من همراه بودن میدونن چقدر به این شاعر معاصرمون ارادت دارم. یکی از شعرای مورد علاقه منه و تقریباهمیشه شعراش رو میخونم. راستش شعر خونی همیشه حال منوخوب میکنه وباعث میشه حل بشم توی احساسات شاعر و همه چیز رو فراموش کنم. برای همین تصمیم گرفتم این شعر دلبر رو همراه با روخوانی خودم براتون قرارش بدم، امیدوارم که دوستش داشته باشید عزیزای دلم:)

خوشحال میشم هرنظری که راجع به این پست داشتید رو با من در میون بزارید^_^

راستی بچه ها اون وویس منه، شاید دوسش نداشته باشید.پس اگه علاقه ای به گوش دادنش ندارید، پلی نکنید:)

 

یه روزایی تو زندگیمون هست،
که هیچ اتفاﻕ خاصی نمی افته،
ما به این روزا میگیم: 
تکراری و خسته کننده...!
 
ولی حواسمون نیست که میتونست 
اتفاقات بدی تو این روزها بیفته
طوریکه روزی صد بار دعا کنی کاش 
همون روزای تکراری باز هم تکرار بشن…
 
خدایا
به خاطر همه ی روزای تکراری 
اما بی مصیبتت هزاران بار شکر...
 
_شب بخیر:)

 

 

عید همگی مبارک ^_^

شاید بارها شده  از کنار پست هایی رد بشم که همگی این مضمون رو داشتن: "آیا به قانون کارما اعتقاد دارید؟"
و من حتی نخونده از کنارش رد میشدم و توی دلم بلند جواب میدادم: نه!
ولی اگه حقیقتش رو بخواهید بارها قانون کارما بهم ثابت شده بود و من باز مصرانه پسش میزدم و نمیدونستم واقعا از این پس زدن چه چیزی عایدم میشد. شاید دوست نداشتم یه جمله ای رو سرلوحه زندگیم قرار بدم و فقط طبق اون پیش برم. اما برخلاف خواسته من "کارما" خیلی توی زندگیم جریان داشت و هر لحظه بیش از پیش به وجودش مطمئن تر می‌شدم تا اینکه دیگه حتی به این قانون اهمیت میدم و اعتقاد دارم.
اما قانون کارما چیه؟

قانون کارما میگه که  هر عملی یک عکس العملی داره، این قانون یکی از مهم ترین قوانین حاکم بر هستی و قانون جذب هست. اگه بخواییم ساده تر به این موضوع بپردازیم در واقع قانون کارما "قانون علت و معلول" هست. یعنی کسایی که به این قانون اعتقاد دارند میگن که نتیجه همه عملشون رو توی این دنیا میبینن .


شاید شما هم شنیده باشید که بعضی از آدما میگن "این سرنوشت من بوده که یه زندگی اینچنینی داشته باشم و مصیبت های زیادی نصیبم بشه اما قانون کارما نظر دیگه ای داره! اون میگه سرنوشت شما از پیش تعیین نشده و شما اراده آزاد دارید.

 

 قانون کارما بیانگر این است که اعمال شما آینده شمارو رقم میزنه. 

 

قصدم این نیست که بخوام قانون جذب یا کارما رو به شما آموزش بدم و بگم چطور ارتعاشات مثبت رو به جهان هستی منتقل کنید تا به خودتون برگرده. صرفا یه سری تجربیات رو میخواستم با شما به اشتراک بزارم. 

بارها برام پیش اومده که دپ باشم و همش به یه نکته منفی توی زندگیم کلیک کرده باشم. همه تمرکزم رو بزارم رو اون مسئله و زندگیو به کام خودم تلخ بکنم. راستش نمیدونم باور میکنید یا نه، من هرچقدر منفی فکر میکردم جوابای منفی تری میگرفتم. بدبختی ها و مشکلات ریز و درشت دیگه ای برام پیش میومد و بیشتر از زندگیم زده میشدم. 
 بزارید یه خاطره کوچولو براتون تعریف کنم:
"از طرف سایتی که براشون کار میکردم بهم گفتن که در مورد فلان موضوع باید یه مقاله خیلی جامع و کاملی ارائه بدم. یجوری که باید از تمامی سایت های دیگه بهترتر باشه. من هم بهترین سایتای خارجی میرفتم و شروع به ترجمه میکردم تا یه مقاله عالی رو بنویسم. روزی که مطلبم رو خواستم تو قالب ورد بنویسم، سیزده صفحه ناقابل شد و موقعی که میخواستم از ورد بیرون بیام بجای سیو، دستم خورد و دُنت سیو رو زدم و همه چیز پرید!!!!! باورتون میشه!؟ چهار ساعت تمام پشت سیستم بشینی و مقاله بنویسی ولی همش در کسری از ثانیه بپره!

اعصابم خیلی خورد بود و به زمین و زمان فحش میدادم. ساعت دو شب بود و من واقعا از خستگی هلاک بودم ولی از یک طرف هم باید فردا صبح قبل از دوازده مطلب رو توی سایت قرار میدادم. گفتم اشکالی نداره فردا صبح بازم از اول مینویسم. صبح خیلی زود بیدار شدم و مشغول نوشتن شدم. نوشته رو بدون هیچ ادیتی توی وردپرس گذاشتم و گفتم که اونجا شروع میکنم به ادیت زدن. تا ساعت دوازده مشغول ادیت کردن مقاله بودم و بلاخره همه چی تموم شد ولی خب من همش ذهنم سر دیروزم بود و با خودم میگفتم اگه اون بدشانسی یقمو نگرفته بود الان خیلی خیالم راحتتر بود و الان انقد زود بیدار نمیشدم و بازم تو دلم فحش میدادم.ولی همه چی به همون آسونی تموم نشد! موقعی که همه چی تموم شد و میخواستم عکس هارو بزارم داخل سایت همون لحظه برق رفت!!!!!
من به صفحه خاموش شده کامپیوتر زل زدم! به مقاله ای که پست نشده بود، ویرایش شدش سیو نشده بود و باید از نو ادیتش میکردم فکر میکردم، خلاصه جونم براتون بگه که تا شب واسه پست کردن این مقاله هزارتا بلا سرم اومده بود و وقتی مقاله رو توی سایت پست کردم بشکن زنان شروع به رقصیدن میکردم و باورم نمیشد که بلاخره تموم شده!"
این یه نمونه خیلی خیلی کوچیکی از تجربه من بود. شاید با خودتون بگید خب چه ربطی داشت به قانون کارما! باور کنید یا نکنید ولی همش برمیگشت به ارتعاشاتی که از خودم ساتع میکردم. ارتعاشات منفی!!!
برای همین بازخورد های منفی داشتم. درسته که اولش شاید بدشانسی آورده باشم ولی نباید انقدر فکرمو درگیرش میکردم که تا شبش هی بدبیاری بیارم. گفتم که این فقط یه نمونه کوچیکی از تجربیاتم بود و همیشه همین اتفاقات رو تو زندگیم داشتم.
لپ کلامم این بود که ما با کلاممون، با افکارمون با رفتارمون ارتعاشات به جهان هستی ساتع میکنیم و خب جوابش هم به خود ما برمیگرده! حالا چه ارتعاش مثبت باشه چه منفی! اگر ارتعاشاتت مثبت بوده باشه مطمئن باش بازخورد خوبی رو میگیری اما اگه منفی باشه! مطمن باش بازم جوابشو میگیری. پس چه بهتر مثبت باشیم! ارتعاش مثبت به جهان هستی  ساتع کنیم. کم به افکار منفی بها بدیم و بخاطرشون انرژی صرف کنیم. به قولی اتفاقات منفی رو پشت سرت بگذار و بگذر! بزارید قانون کارما به راحتی توی زندگی شما جریان پیدا کنه. مثبت فکر کنید تا حالتون خوب باشه.

اینم از ماجرای منو قانون کارما :)


اگه یکم سرم خالی شد حتما یه پست کامل و جامعی در مورد قانون کارما براتون میزارم.

اگه دوست دارید حتما برام نظرتون رو کامنت کنید تا بخونم. 

 

 

 

تولد یک سالگیت مبارک وبلاگ عزیزم🎂🎈

 

 

 

 

 

 

 

خیلی وقته تو وبلاگم روزانه نویسی نکردم و حقیقتا دلم تنگ شده بود. این روزهای من خیلی دیر در حال گذرند. حس های عجیب و غریبی که در طول روز تجربه میکنم باعث میشن شبا قبل خواب به فکر فرو برم. اینکه نکنه من یک بیماری روحی دارم. مثلا اختلال شیدایی! اگه نمیدونید اختلاق شیدایی چیه باید بگم که یک اختلال روانیه که فرد گاهی وقتا خیلی بی دلیل شادو سرحال و اکتیوه! گاهی وقتا هم بدون هیچ دلیلی ناراحت و افسرده ست. هر چند که این روزها با تمام وجودم دارم با افسردگیم میجنگم و مقابله میکنم، اما خودمونیم، من خیلی ضعیف ترم :) 
ولی با تمام ضعف هام شروع به جنگیدن میکنم. گاهی وقتا انقدر احساس درموندگی میکنم که واقعا نمیدونم چی بگم. چنگال افسردگی خیلی قوی تر از دست های کوچیک منه. خیلی زود میتونه با چنگالش نه تنها روحمو، بلکه جسمم رو هم تیکه پاره کنه. سعی میکنم خودمو توی کارم غرق کنم. از شما چه پنهون یک ماهیه که وارد یک سایت جدید شدم برای کارم و حقیقتا تمام افرادی که توی اون سایت فعالیت میکنند خیلی خیلی حرفه این و من واقعا از اینکه کنارشونم و جزوی از تیمشونم احساس غرور میکنم اما این غرق کردن تو کار هم جواب نمیده! اخه چطور با این وضعیت مملکت میتونیم شاد باشیم؟ با این قیمت دلار! با این قیمت سرسام آور وسایلا که وقتی میری خرید ، مخت  یه معنای کلمه واقعی سوت میکشه! حقیقتا اگه تو ایران بدنیا اومده باشی یه آپشنی بهت اضافه میشه به اسم افسردگی!!! تا اخر عمر هم بیخ ریشته.

سعی میکنم سرمو به ویرایش رمانی که قراره چاپ بشه گرم کنم، سعی میکنم سرمو با سوژه رمان جدیدم که منتظرم بزودی شروعش کنم گرم کنم ولی نمیشه! احساس درموندگی ولم نمیکنه! بدون هیچ دلیل خاصی. شاید بخاطر اینه که با هیچ آدمی ارتباط خارجی ندارم. یعنی من اصلا از خونه بیرون نمیرم. مگر اینکه یک مسئله خیلی خیلی مهم پیش بیادو مجبور بشم یه نیم ساعتی برم بیرون. 
جدا توی این جنگ دلم میخواد من برنده ماجرا بشم نه افسردگی! ولی خب کیه که برنده شدنو دوس نداشته باشه، ولی امان از ضعف و درموندگی....

بجز قصه ی این عشق چی گفتم٬چی شنفتم؟ 

همه ش درد دلم بود اگه قصه می گفتم 

آخ!اگه قصه می گفتم 

چه حرفا که نگفته هنوز روی لبامه 

چه شعرا که نخونده هنوزتوی صدامه 

آخ!هنوز توی صدامه 

 تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

 نری دنبال مستی خودت دُرد شرابی 

واسه ت مِی چی بریزم؟خودت باده ی نابی 

آخ!خودت باده ی نابی   

 می گن عالم مستی همین عالم عشقه!! 

چه خوشبخته دلِ من که دردش غم عشقه 

 تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

 چه خوبه بدونی که با مهربونی  

میتونی تو قلبم بمونی٬بمونی 

 بمون تا بتونم یه عاشق بمونم 

یه دنیاس تو چشمات واسه من نگاهات 

 مث مستی خیامه تو شعرا

مث بارونه رو دریا! 

مث مهتابه تو صحرا!!  

 بمون تا بتونم یه عاشق بمونم  

تو تنها٬تو تنها بت من تو دنیا 

 عزیزی مث مجنون واسه لیلا!! 

مث وامق واسه عَذرا!! 

مث خورشید واسه فردا... 

نری دنبال مستی خودت دُرد شرابی 

واسه ت مِی چی بریزم؟خودت باده ی نابی 

آخ!خودت باده ی نابی   

 می گن عالم مستی همین عالم عشقه!! 

چه خوشبخته دلِ من که دردش غم عشقه 

 تو قلبم تو رو دارم اگه خونه بدوشم 

من این عالم عشقو به عالم نفروشم 

 

 

+من کلا همه جور موسیقی تو هر سبکی گوش میدم. ولی خب برای من حمیرا بانو یه چیز دیگه س:)))

آهنگای قدیمی پر از حس و حال قشنگن، یه آرامشی دارن که نگوو. البته این آهنگ از نصفش به بعد اصن یه چیز دیگه میشه. لطفا تا آخر گوش بدید

+شما آهنگ قدیمی مورد علاقتون چیه؟

 

 

 

بازی های ذهن فریبکار
30 حقیقت روانشناسی عجیب درباره ناخودآگاه ما
مترجم:لیلا میرزاخان

1. اگر برای انجام کاری، نقشه B داشته باشیم، احتمال عملی شدن نقشه A بسیار کمتر می‌شود.

2. تا زمانی که واقعا در معرض خطر نباشیم، «ترس» احساس خوبی به ما می‌دهد.

3.  برای بی‌اثر کردن یک موضوع منفی، به 5 موضوع مثبت نیاز داریم تا اثر آن را خنثی کنیم.

4. همیشه یادآوری ابتدا و انتهای یک موضوع راحت‌تر از جریان اتفاقات میانی آن است.

5. زمانیکه شخص دیگری غذای مورد علاقه شما را درست می‌کند، طعم آن خوشمزه‌تر می‌شود.

6.ما بیشتر به سرنوشت یک فرد به صورت مجزا اهمیت می‌دهیم تا این که تراژدی‌های عظیم برایمان مهم باشند.

7. ما ترجیح می‌دهیم بدانیم که اتفاق بدی در راه است تا این که ندانیم قرار است چه اتفاقی بیافتد.

8. ما همیشه سعی می‌کنیم خوبی دیگران را جبران کنیم و مدیون کسی نباشیم.

9. زمانی که قانونی خیلی سختگیرانه باشد، ما بیشتر علاقه داریم که آن را بشکنیم.
  
10. موضوع مورد علاقه ما در وهله اول خودمان هستیم.

یه وقتایی باید بزاری
هرکی هرجور دوس داره 
در موردت فکر کنه.. خوب و بدش مهم نیست!
ولی تو هدفت یادت نره!!!
اون، تو زمان گیر میکنه و‌تو رشد میکنی
بعضی وقتاباید بزاری 
بعضیا تواضافه کاری باشن تا تو بالا بری ^_^

 

+حال دلتون خوووووب