ناگفته های یک موفرفری

اینجا مکانی برای زدن حرف های قورت داده ام هست!
مشخصات بلاگ
ناگفته های یک موفرفری
آخرین نظرات
  • ۱۴ اسفند ۰۰، ۲۲:۵۵ - بانوچـه ⠀
    سلام :)
چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۸ ب.ظ

دختر ها را دست کم نگیرید!

 

 

تبعیض

 

 

 

پاچه های شلوارش را بالا داد و با مظلومیت به من خیره شد:

-اینجا رو نگا!

جای سوختگی روی پاهایش دلم را کباب کرد.  ارام روی سوختگی اش دست کشیدم:

- چیشده؟

با ناراحتی پاچه ی شلوارش را دوباره پایین داد:

-جای تنبیه مامانمه!

با شنیدن این حرف عین برق گرفته ها نگاهش کردم. باورم نمیشد یک مادر انقدر قسی القلب باشد که با 

بچه اش همچین کاری بکند. اخم غلیظی کردم:

-راس میگی؟ واسه چی اینکارو کرد؟

سرش را بالا و پایین کرد:

-اوهوم. واسه اینکه بدون اجازه رفته بودم خونه ی خالم!

چه ربطی داشت! اینکه دختر هشت ساله ات بدون اجازه به خانه ی خاله اش رفته یعنی مستحق همچین وحشی کاری بود؟! با درد نگاهش کردم. چشمانش پر از غم بود. زانوهایش را بغل گرفت و سرش را روی ان گذاشت و ادامه داد:

-همیشه اینطوری میکنه! تازشم اونروز با کفگیر به شکمم کوبید!

از تعجب چشمانم گشاد شده بود! مطمئنا این مادر سلامت روانی نداشت:

-واسه چی؟!

بدون اینکه نگاهم کند شانه ای بالا انداخت:

-واسه اینکه داداشم شلوغی میکرد!

سرم را تکان دادم:

-خب چه ربطی داشت؟ داداشتم اینطوری کتک زدن؟!

 لبخند دردناکی زد که تمام وجودم را به اتش کشید:

-هیچ ربطی نداره! بهت گفتم که همیشه اینطوری میکنه. باورت میشه تا حالا نه مامان و نه بابا یه حرف بد به داداشم نگفتن! بابا و مامان خیلی اونو دوست دارن. همیشه بهترین چیزا واسه اونه!  همیشه منو دعوا میکنن، منو کتک میزنن حتی بخاطر کاری که نکردم. ولی اون.....

بدون اینکه ادامه بدهد. لبخند عمیقی زد و سرش را پایین انداخت! خدا میداند پشت این لبخند چه غمی لانه کرده! با تمام وجودم درکش میکردم.دلم به درد امد. به جای این دختر من بغضم گرفت! پدر و مادرش مثل هزار پدر و مادر دیگه پسر دوست بودن! برای اونها دختر، یعنی یک موجود مزاحم! یعنی کسی که تا چند سال دیگه نصیب کس دیگری میشود. تنها دغدغه ی انها پسرشان است. چرا؟

خب معلومه، پسر یعنی وارث خانواده! یعنی کسی که نسل اونها رو ادامه میده! 

این گفتگویی رو که شاهد بودین، گفتگوی دیشب من با دختر یکی از اشناهامون بود. دیشب مهمونی دعوت بودیم و اون خیلی چیزای دیگری هم برایم گفت و دلم سوخت! البته او تنها زخم دیده ی این ماجرا نیست! متاسفانه من هم ترکش های این پسر دوست بودن خانواده رو خوردم. شاید شمار اون لحظه هایی که ارزو میکردم ای کاش پسر بودم از دستم در رفته! ولی لحظه به لحظه ی اون موقع ها یادمه! محدودیت ها و رفتار های نزدیک ترین کسانم باعث شده بود از جنسیت خودم متنفر بشم. 

واقعا نمیدونم دلیل این همه پسر دوستی توی کشور ما چیه؟! فمنیست نیستم و نمیخوام ادای ادم های روشنفکر رو در بیارم. فقط به عنوان کسی که خودم از این همه تبعیض رنج دیدم میخوام بگم که هیچ فرقی بین پسر و دختر وجود نداره! دخترها موجودات ضعیفی نیستند! اونها فقط بخاطر نوع تربیت و نوع دید جامعه ضعیف بار اومدن. غرور و شخصیت و عزت نفسشون رو بخاطر جنسیتشون خورد نکنید! کافیه نوع تربیتتون رو تغییر بدید! مطمئنا دخترانی بار خواهند اومد که از صد تا مرد هم مردتر خواهند شد! دختر هارو دست کم نگیرید.

نظرات  (۱)

چقدر تلخ :(
دختر ها بیشتر مواقغ تو ایران مظلوم واقع میشن
پاسخ:
درسته عزیزم:(
متاسفانه به دختر ها ظلم زیادی میشه! البته نمیتونیم این رو به بیشتر خانواده ها تعمیم بدیم. ولی خب من خودم جزو اون دسته دخترایی  بودم که بخاطر رفتار اطرافیانم از جنسیتم متنفر بودم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی