وقتی هیچی نیستی!
نمیدونم چرا بعضی ادمها دوست دارن باور های اطرافیانشون رو به تلی از خاکستر تبدیل کنند. براشون لذت بخشه که قشنگ شکستن اعتمادت رو ببینن. دوست دارن بشینن و فروریختن رویاهات رو تماشا کنن. اصلا این ها چه دلیلی دارن؟! اینکه خودت رو یک قهرمان نشون بدی، وقتی هیچی نیستی! نمیدونم شکستن دل یک نفر افتخار داره؟! یا برای اینکار مدال میدن که همه انقدر سخت تلاش میکنن تا همیشه دل بشکونن! دلم خیلی خیلی گرفته س و ناراحتم! انقده دلم میخواد هدفونم رو بزارم. یه اهنگ پلی کنم و تو دل شب بزنم بیرون! اما متاسفانه اینجا ایرانه! ما حتی تو طول روز امنیت نداریم چه برسه به شب! اونم ساعت دوازده!!!
ولی امروز قشنگ معنی این جمله رو درک کردم ک میگه" اونقد حالم بده که میخوام سر به بیابون بزارم"
ولی متاسفانه برای من امکان نداره که سر به بیابون بزارم:(
پ.ن:اگه جملات بالایی من بی معنی و خیلی لوث هستش رو به بزرگی خودتون ببخشید. بدون هیچ ویرایشی نوشتم. صرفا برای برون ریزی ناراحتی درونم بوده!
واقعا تصور زندگی ای که توش شب گردی نباشه به شدت برام سخته!
ساعت دو شب،یه هندزفری با صدای فرهاد و حبیب و علی سورنا،یه چاقوی ضامن دار کوچیک صرفا جهت احتیاط،یه پاکت سیگار و فندک و دیگه هیچی!سکوت شب به اضافه صدای جیرجیرک ها به اضافه صدای گرم فرهاد بهترین ترکیب صدای دنیان!!
واسه تخلیه هیچ چیزی بهتر از بودن توی مکان ساکت و اجازه پرواز به ذهن و خیال نیست.حالا این سکوت میتونه اتاق آدم باشه،خیابون نصفه شب باشه،کویر باشه و...
فقط سکوت و سکوت و سکوت... به قول مارگوت بیکل:«سکوت سرشار از سخنان ناگفته است ،از حرکات ناکرده،اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده. در این سکوت حقیقت ما نهفته است،حقیقت تو و من...»